اومدم به دیدنت اما تو رفتی .اومدم نزارم عشقتو ببازی اما این رسمش نبود مهمون نوازی .چاره ی دردم مرگم رسیده.
جـغـد گـفـت:
خـدایـا ... آدم هـایـت مـن و آوازهـایـم را دوسـت نـدارنـد ...
خـدا گـفـت:
آوازهـای تـو بـوی دل کـنـدن مـی دهـنـد ... و آدم هـا عـاشـق دل بـسـتن انـد ...
امـا تـو بـخـوان ... و هـمـیـشـه بـخـوان ... کـه آواز تـو، حـقـیـقـت اسـت و طـعـم حـقـیـقـت، هميشه تلخ است !
چون بریده ام به دیده تحقیق
که جهان منزل فناست کنون
رادمردان نیک محضر را
روی در برقع حیاست کنون
آسمان چون حریف نا منصف
برسرعشوه ودغاست کنون
زمین را به قصد پرواز ترک کردم من خیال پرواز داشتم
ناگهان به آسمان رسیدم اما در ارتفاعی نه چندان دور
همه چیز متوقف شد سقوطی مرگبار مرا غافل گیر کرد
من نیز مانند پو (ادگار آلن پو آمریکایی)
فرشته ی هبوت کرده ام که بهشت رابه یاد دارم.......
ای ابر بخشایش گر مگر تو بباری و لطف تو شامل حال ماشود
وگرنه جهنم به آتشش همه ی موجودات را دچار خواهد کرد...............
لا زم نیست که من مانند نی هر لحظه برای دیدن تو بنوازم زیرا
به امید اینکه نامه هایم به تو برسد چه نامه هایی که پر از درد بود
را به باد دادم تابه تو برساند...........